کاش می فهمیدی برای این که تنهایم ، تو را نمی خواهم برعکس برای این که میخواهمت ، تنهایم . . . اگه عاشقت نبودم ، پا نمی داد این ترانه بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه . . . من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم ! عشق من ، بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد ! هیچ میدانستی زیباترین عاشقانه ای که برایم گفتی وقتی بود که اسمم را با “میم” به انتها رساندی . . . دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست . . . نمیدانم چرا بین این همه آدم پیله کردم به تو ! شاید فقط با تو پروانه میشوم . . . ! میتونم بپرسم چه عطری میزنی ؟ بوی خوشبختی میدهی انگار . . . ! دخترک رفت ولی زیر لب این رامیگفت: “او یقینا پی معشوق خودش میآید!” پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: “مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد!” عشق قربانى مظلوم “غرور”است هنوز . . . وقتی چشمانم را روی هم میگذارم خواب مرا نمیبرد ، تو را می آورد ، از میان فرسنگها فاصله . . . ! همه ذرات جان پیوسته با دوست / همه اندیشه ام اندیشه اوست نمی بینم به غیر از دوست اینجا / خدابا این منم یا اوست اینجا . . . ؟ شکفتی همچو گل در بازوانم / درخشیدی چو می در جام جانم به بال نغمه آن چشم وحشی / کشاندی تا بهشت جاودانم . . .